tag:blogger.com,1999:blog-35348948584086447512023-06-20T06:57:03.139-07:00things i don't hatesome one stop me from talking,plz!monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.comBlogger51125tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-52631281174596856542011-02-06T06:42:00.000-08:002011-02-06T06:43:40.010-08:00wonderful life<span style="color: #38761d; font-family: "Courier New", Courier, monospace; font-size: large;"><strong>the world treats to us like a bitch.any night sleeps with one of us...</strong></span><br />
<span style="color: #38761d; font-family: "Courier New", Courier, monospace; font-size: large;"><strong>but don't let go.never give up on this suck bitch.it's such a </strong></span><a href="http://www.mediafire.com/?kybw0ezj1rc"><span style="color: red; font-family: "Courier New", Courier, monospace; font-size: large;"><strong>wonderful life</strong></span></a><span style="color: red; font-family: "Courier New", Courier, monospace; font-size: large;"><strong>.</strong></span><br />
<div style="text-align: right;">ومپایر دیریز رو ببینین.</div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-2211864591724684802011-01-02T03:48:00.000-08:002011-01-02T03:48:13.616-08:00بچه ها پاکن<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">دوئیده اومده خوابیده،دستشو گذاشته رو سینش،میگه این چیه؟</div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-39813444904382606842010-12-31T10:05:00.000-08:002010-12-31T10:05:36.230-08:00lovely day<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="color: orange;">کم کم داره خوب میشه.کرم خوردگی مغزمو میگم.کمتر دارم به چیزای بد فک میکنم.</span><br />
<span style="color: orange;">میدونی؟اولش سخت بود.رفع کرم خوردگی مغزمو میگم.کرما با همه ی وجود لجن مال ایکبیریشون به باقیمونده ی مغزم چسبیده بودن.هنوزم میجوئیدنش!مغزمو میگم.</span><br />
<span style="color: orange;">ولی دونه دونه کندمشون.کرمارو میگم.</span><br />
<span style="color: orange;">چه دردی داش!جای دندوناشون موقه کندن و بعدشو میگم.دندونای کوچولوی گوگولیشون تو بافت نرم مغزم گیر کرده بود.</span><br />
<span style="color: orange;">امروز جای آخرین گاز گرفتگی کرما خوب شد.</span><br />
<span style="color: orange;">مغزمو در میارم،میذارم تو یه ظرف وکیوم.ازینا که توی ماکروفرم میشه استفادشون کرد.بعد درشو میبندمو وکیومش میکنم.مغزمو میگم.این طوری دیگه کرم نمیزنه.مغزمو میگم.خدا کنه کرما توش تخم نذاشته باشن.و گرنه به ---م قسم هیچ وخ خوب نمیشه.باقیمونده مغزمو میگم.</span></div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-81756806016032945952010-12-26T08:45:00.000-08:002010-12-26T08:45:35.943-08:00christmasمن میخوام اون تخت چند سال دیگرو با هم ترجمه کنیم.<br />
قاطی شد خواسته هام.<br />
منظورم اینه که میخوام تو اون تخت با هم بخوابیم.<br />
اون درخت کریسمس چندسال دیگرو با هم تزئین کنیم.<br />
اون کتابارم با هم ترجمه کنیم.<br />
شد تینیج دریم.monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-30589253790783090682010-12-16T14:35:00.000-08:002010-12-16T14:35:51.782-08:00te amo<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="color: #d5a6bd;">شب دیر اومد.درو با شدت کبوند.پلک هم نزدم.کلاه فرانسوی چرم مشکیشو که با هم از مغازه مورد علاقمون خریده بودیم،در اورد.گذاشتش روی میز پیانو.اگشتاشو آروم روی دکمه ها کشید.موهای خرمایی بُلندش زیر نور زرد شمعا میدرخشیدن.در مقایسه با موهای مشکی من اونا جواهر بودن!</span><br />
<span style="color: #d5a6bd;">زیباییش خطرناک بود.برای من.</span><br />
<span style="color: #d5a6bd;">امشب از همیشه عجیب تر بود.لبخند نمیزد.کیف چرم پر زرق و برق بزرگی که دستش بود رو روی یکی از مبلای قرمز سلطنتی عمارتمون انداخت.</span><br />
<span style="color: #d5a6bd;">گرامافون رو روشن کرد و یه راست اومد سمت من.با اخم.</span><br />
<span style="color: #d5a6bd;">دستشو حلقه کرد دور کمرم،با این که کوتاه تر از من بود،سرمو پایین نیاوردم و آروم گفتم:چی کار میکنی؟</span><br />
<span style="color: #d5a6bd;">-فقط ساکت باش.هیش.</span><br />
<span style="color: #d5a6bd;">------------------</span><br />
<span style="color: #d5a6bd;">میتونه دوتا ادامه داشته باشه:</span><br />
<span style="color: #d5a6bd;">1-بغلم کرد و من سر خوردم و دستم رو روی دکمه های پیانو فشرد و با هم یه آهنگ بلند و بی قافیه زدیم.</span><br />
<span style="color: #d5a6bd;">2-دستشو باز کرد و متر رو از دور کمرم جلوی چشمش اورد و گفت:نترس.سایز کمرتو میخواستم.تو که لباس مجلسی دوس داری،ها؟</span></div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-10102347391020495692010-12-10T03:05:00.000-08:002010-12-10T03:05:29.194-08:00black n' blue<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">...بعد،تیغا رو انداختم و توی برف فرو رفتن.<br />
خودمم تو برفا دراز کشیدم.<br />
پیانو.<br />
دستای سنگی فرشته.<br />
عنکبوت.<br />
دستای چوبی درختا.<br />
خوابم میاد.<br />
روی آب.یخ زده.نگاش میکنم.<br />
زیر آب.برق میزنه.اکلیر داره.من اونجائم.احساس خفگی ندارم.<br />
لالایی میخونم.ولی صدایی نمیشنوم.پشت پیانوئم.<br />
من همه جا هستم.<br />
من.من توی تونل چوبی شاخه هام.<br />
بعد جیغ میزنم.حتی آب اکلیر هم وارد دهنم نمیشه.<br />
دستامو بالا میگیرم.دیگه دستامو نمیبینم.دیدم داره تار تر میشه.<br />
موهام پخشن.با تکونای آب میان جلوی چشام.آب گرم و تیره.<br />
پارچه حریر شیری لباسم،روح وار دورم میچرخه.دورم میپیچه.<br />
روی آب،برگ ریخته.دونه های برف هم هستن.به آب میرسن و ذوب میشن.<br />
جیغ میزنم.نمیشنوم.ولی میدونم صدام تو تونل پیچیده.<br />
یادمه قبلش داشتم تو این بیشه ی یخ زده را میرفتم.<br />
صدای پیانو میومد.<br />
برف هم میومد.<br />
صدای آواز میومد.<br />
نور بود.نور ماه.نور رو پوستم پاشیده میشد.<br />
بعد تا کمر تو این لجن فرو رفتم.با انتخاب خودم.<br />
دست و پا نزدم تا برگای رو مرداب جا به جا نشن.<br />
دیدم.تصویر دختری تنها با موهای به هم ریخته دیدم.<br />
lithium-evanescene</div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-12414718725872876032010-12-09T03:38:00.000-08:002010-12-09T03:40:32.822-08:00خواب<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: justify;"><span style="color: #c27ba0; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">من در خوابهایم میشنوم.صداهای لطیف و ارغوانی رنگ را.مثل غرق شدن در برکه ای که بوی دانهیل آبی میدهد...<br />
با حرکت عقربه ها،به صدای سازهای برقی و لکه های سیاه سیاه تبدیل میشوند.مثل اینکه در باتلاقی از خون و کثافت غرق شده ام...</span><span style="color: #c27ba0;"> </span><br />
<span style="color: #c27ba0;">----------------------------</span><br />
<span style="color: #c27ba0; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">آره خب!صدا هم رنگ داره!من رنگشو میشنوم! :)</span></div></div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-24652047582454822622010-12-07T11:32:00.000-08:002010-12-07T11:37:47.132-08:00memories<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="color: #f9cb9c; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">نمیدونستم چی بود که باعث شد خاطراتم از بین برن.خاطرات خوبم.نمیدونستم چه طور یه دختر یادش میره چه طور شاد باشه.حتماً دلیلی هم برای شادی نداشت...چون مامانش امروز بهش گفت روانی و از خونه پرتش کرد بیرون.حتی یه دستمالم برنداشت که آب دماغشو بگیره.رفت بیرون.ساکن شهرک بود،هوای کثیف اونجا مث وختایی بود که هوا ابریه.دخترک زد بیرون.دخترکی که وحشی شده بود.هیچی از یه لبخند کج وکوله بلد نبود.رفت و کارای عجیب غریب کرد.توی مرکز خرید،با جیب خالی وارد شد.توی راه ماهی تازه دید که داشت جون میداد.وارد باشگاه مردونه شد و یه مردی ازونجا انداختش بیرون.دخترک رفت و از پشت مرکز خرید رد شد.رفت بیرون شهرک.کاری که تنهایی انجام نمیداد معمولاً.راهشو کشید رفت.ماشینا چراغ میدادن.شهرک دور افتاده ای بود و یه دختر رنگ پریده که دساش تو جیبش بود،اون بیرون عجیب به نظر میرسید.</span><br />
<span style="color: #f9cb9c; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">رفت.از کنار یه زمین بیابونی که بوی علف سوخته میداد رد شد.اینبار هندزفری نداشت.صدای بوقارو میشنید.کم کم خلوت شد.دخترک میگفت من برنمیگردم!نمیرم به خونه ای که صاحبش بیرونم کرده...</span><br />
<span style="color: #f9cb9c; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">هوا تاریک شد.سرشو بالا کرد و دید توی یه پارکه.اون مکان ازونجاهایی بود که درختاش سایه های بزرگ بزرگ رو زمین درست میکنن و یه غروبو تاریک تر میکنن.ازونجاهایی بود که میشد صدای درختارو شنید.ازونجاهایی که حس میکنی میخوای آزاد باشی.چندتایی نیمکت شکسته اونجا بود.دخترک روشون ننشست.رفت وسط انبوه درختا.اونجا کلاغا هم سکوت کرده بودن.هیچ کس.هیچ کس نبود.دخترک جایی رو که دوست داشت پیدا کرده بود.قلمرو خودش.از دعوا با مامانش راضی بود و احساس مازوخیسمی بودن و لذت از رنج بهش دست داده بود.</span><br />
<span style="color: #f9cb9c; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">آخرش تصمیم گرفت برگرده.خونه.همه بهش میگفتن عوض شدی.توی صداهایی که توی سرش بود و بهشون فکر میکرد،هزاران نفر بودن که با هم سرود "تو عوض شدی،هیچی واست مهم نیس" میخوندن.مهم بود.دخترک همه چیز براش مهم بود.ولی چی کار میکرد؟اون جماعت هزار نفری که توی مخش راه پیمایی میکردن،با عربده هم منظورش رو نفهمیدن.دخترک سکوت کرد.گریه نکرد.مجبور شده بود خوب باشه،وگرنه همه چیزش،همه ی آیندش توی لباس صورتی تیمارستان سپری میشد و ...</span><br />
<span style="color: #f9cb9c; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">دخترک هیچی از شاد بودن یادش نبود.ولی وختی برگشت،غمگین بودن رو هم فراموش کرده بود.دخترک هیچ شده بود.فقط کالبد یخ زده داشت.روحی درکار نبود.</span><br />
</div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-17967086061258025752010-12-05T11:29:00.000-08:002010-12-05T11:29:28.472-08:00oh...universe<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="color: #e06666;">خدایا.این چه دنیاییه ساختی؟اینجا کجاس؟چرا پر درده؟چرا تا میام بخندم اشک تو چشام جمع میشه؟</span><br />
<span style="color: #e06666;">چرا حتی وختی خودمو به بی حسی میزنم،درد داره این دنیا؟چرا؟چرا؟جوابمو بده.چرا؟</span></div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-6777971476543193582010-12-05T09:47:00.001-08:002010-12-05T09:47:24.050-08:00طنز<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">طنز یعنی گریه کردن قاه قاه<br />
طنز یعنی خنده کردن های های</div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-49836162861525459032010-12-04T10:08:00.001-08:002010-12-04T13:43:19.123-08:00heart<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="color: #ffd966; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">تو چه غلطی کردی که من دست خالیم بیام،یه چیزی جا میذارم؟!</span></div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-40650146332850863612010-12-03T11:53:00.001-08:002010-12-03T11:53:30.857-08:00clown<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="color: #a2c4c9;">من یه دلقکم که شادیهاش رو باور کرده...</span></div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-36411953561093749772010-12-02T10:41:00.000-08:002010-12-02T10:53:05.147-08:00the clown<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="color: #76a5af;">من یه دلقکم.تو گریه های زیر ماسک منو میبینی؟نه.نمیبینی.من یه دلقکم.تو فقط شادی منو میبینی.من یه دلقکم.تو یه بار منو توی اتاق رختکن دیدی.دیدی که بدون ماسک چه شکلیم.دیدی زیر چشمام گوده.رنگ پریده ام و نوک دماغم قرمز نیست.لبم هم اصلاً انحنا نداره.و تو باور کردی.همونو باور کردی.فهمیدی من کیم.من یه دلقکم.عزیزم.دوستم داشته باش.من قابل ترحمم.من دوستداشتنی ام و غمگین...</span><br />
<span style="color: #76a5af;">من یه دلقکم.راه میرم.با شادی.من میخندم.قهقهه میزنم.ولی تو میدونی.چیزیرو که نباید بدونی میدونی.لعنت به تو.لعنت به منکه جلوت اشک ریختم.نو اتاق رختکن.و تو بهم شکلات دادی...تو واقعیتی رو فهمیدی که نباید میفهمیدی.لعنت به ما.</span></div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-47201036519477201612010-12-02T07:34:00.000-08:002010-12-02T07:35:52.096-08:00+<div style="text-align: center;"><span style="color: orange; font-family: "Courier New", Courier, monospace; font-size: x-large;"><a href="http://embo.glogster.com/Russian-Roulette/"><strong>i'm mad about it</strong></a></span></div><div style="text-align: center;"><span style="color: purple; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">تازگیا فقط دارم لینک میدم.حرفی ندارم بزنم</span></div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-78833259529130419542010-11-30T07:51:00.000-08:002010-11-30T08:09:46.364-08:00ابراز چرندیات<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="color: orange;">برید ابراز احساسات گلای من!(اه اه.حالم ازین الفاظ به هم میخوره.اصلاح میکنیم:میخواید برید میخواید نرید.احساسات یه مشت چرندیاته،گوسفندا!) </span><br />
<div style="text-align: center;"><span style="color: purple;"> </span><a href="http://www.ehsasat.com/"><span style="color: purple;">برو</span></a></div></div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-26851626822915082062010-11-29T05:07:00.001-08:002010-11-29T05:08:14.253-08:00همزاد<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="color: #ffe599;">از نظر من حسن معجونی و john cusack همزاد هستن!</span><br />
<span style="color: #ffe599;">برید سرچ کنید بفهمین چی میگم.</span></div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-61270665010038064642010-11-28T10:41:00.001-08:002010-11-28T10:41:40.737-08:00حباب<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">حبابها قربانی هوای درون خودشان هستند<br />
شریعتی</div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-70299303913785710172010-11-27T15:31:00.000-08:002010-11-27T15:34:43.465-08:00بی مخاطب<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="color: #c27ba0; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">سکوت مارا بغل میکند...</span><br />
<span style="color: #c27ba0; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">تاریکی میشود پتویمان و میپیچد دورمان...</span><br />
<span style="color: #c27ba0; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">دست در دست هم این حس را تجربه میکنیم...</span><br />
<span style="color: #c27ba0; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">لمس میکنیم مرزهایی را که نباید...</span><br />
<span style="color: #c27ba0; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">ما اجازه نداریم...کی اهمیت میدهد؟</span><br />
<span style="color: #c27ba0; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">بیش از حد سکوت میکنیم...</span><br />
<span style="color: #c27ba0; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">صدایت را فراموش میکنم...</span><br />
<span style="color: #c27ba0; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">صدایم را فراموش میکنی...</span><br />
<span style="color: #c27ba0; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">در آغوشمی و حتی طرز پوزخند زدنت را به یاد نمی آورم...</span><br />
<span style="color: #c27ba0; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">به یاد نمی آورم دیالوگهایت را که پر از طعنه بود...</span><br />
<span style="color: #c27ba0; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">به یاد نمی آورم...</span><br />
<span style="color: #c27ba0; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">نمیشنوم زمزمه های گذشته ات را در گوشم...</span><br />
<span style="color: #c27ba0; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">نمیفهمم حست را در این هم آغوشی غریب...</span><br />
<span style="color: #c27ba0; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">و تو در عوض،میفهمی...مرا میبینی و گوش میکنی مرا مینوشی!میبویی...مرا در خالی هایت پر میکنی،بچه...</span><br />
<span style="color: #c27ba0; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">مرا دچار تضاد میکنی...بی شرف من!</span><br />
<br />
<div style="text-align: center;"><span style="color: #c27ba0; font-family: "Courier New", Courier, monospace;"><strong>3></strong></span></div></div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-50280356521224174652010-11-27T05:31:00.000-08:002010-11-27T05:31:27.554-08:00دوستت دارم،پسر<div style="text-align: right;">دوس داشتم مث این پسر طبقه هشتمیه امیدوار بودم.فلج شده بود!امیدوار بود</div><div style="text-align: right;">دوس داشتم کلی دوس داشتم که با همشون خوب بودم،وقتی میمردم میومدن واسم زار میزدن،مث این پسر طبقه هشتمیه</div><div style="text-align: right;">دوس داشتم یه پسر بودم که وختی میمردم،همه میگفتن لعنتی چش بود؟</div><div style="text-align: right;">دوس داشتم یه پسر بودم که یه دختر بعد مردنم وایمیساد جلو حجلم زور میزد گریش در نیاد</div><div style="text-align: right;">دوس داشتم یه پسر بودم که یه دختر دو طبقه پایین تر دوسم میداشت ولی بهم هیچ وخ نمیگف و وختی میمردم بارها میگف دوستم داره و شب اول قبرم به همه میگف واسم نماز شب اول بخونن</div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-22457052656133884592010-11-27T04:52:00.000-08:002010-11-27T04:52:00.184-08:00ما<div style="text-align: right;">خاطرات وروابط ما و حتی خودمون مثل همین ساندویچ یخ زده ی فلافلی میمونه که ناخونام فرو رفتن تو نون باگتش</div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-9037738518479776422010-11-24T02:57:00.000-08:002010-11-27T03:29:28.403-08:00my wishes<span style="color: cyan; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">wish i was normal</span><br />
<span style="color: cyan; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">wish my thoughts was normal</span><br />
<span style="color: cyan; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">wish i loved u more than now</span><br />
<span style="color: cyan; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">wish i didn't cry when u were lookin' at me</span><br />
<span style="color: cyan; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">wish u knew how am i</span><br />
<span style="color: cyan; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">wish now i wasn't crying</span><br />
<span style="color: cyan; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">wish i was not jealous</span><br />
<span style="color: cyan; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">wish i was not in love with my fuckin' melancholia!</span><br />
<span style="color: cyan; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">i just wanna shout!distroy!i don't know!i wanna leave this awful life which i hate!i can't.i'm soaked with my tears...!i don't know what happened to me.i don't want to be like this.but i AM right now!i'm tired of being sorry.i'm tired of annoying u...!i hate m</span><span style="color: cyan; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">yself!</span>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com6tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-61697443977317995442010-11-22T11:32:00.000-08:002010-11-22T11:32:19.037-08:00فیلم و سالاد<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="color: #ea9999; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">پیشنهاد میکنم فیلم ببینین.خصوصاً paranormal activity 1 رو.و همچنین سالاد بخورین.سالاد بدون چاشنی ترش و با روغن زیتون بی بو.یه کم بد مزس،ولی افسردگی رو کم میکنه.طوری که وادارتون میکنه وسط اتاق ورجه ورجه کنین یا به عبارتی برقصین.(اگه اسمشو رقصیدن بشه گذاش!)من امروز روز افتضاحی داشتم و هپی ام...</span></div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-10651118671434686782010-11-16T13:20:00.000-08:002010-11-16T13:37:19.698-08:00go to hell<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="color: #ffd966;">سویشرت مشکیتو میپوشی.یه سویشرت نازکه و تنگ.روش یه تاپ تیره میپوشی.تو همیشه همینطوری تیپ میزنی.اجق وجق.بیریخت.ولی خیلی دوس داری همین تیپو.جین خاکستری لوله تفنگیتو به زور میکنی پات-تازگیا چاق شدی یه کم.کیف بزرگیرو برمیداری و میری سمت دراورت.کشوهارو میکشی بیرون.با کله میری تو لباسات دنبال اون بلیزی میگردی که طرحای عجیب غریب داشتو مارک طلاییش بعد چندبار شستن شد نقره ای.تو طبیعتاً یه جوری هستی که نباید هیچ رنگ روحداری تو زندگیت باشه.زندگیت با کم و زیاد کردن رنگ مشکی از سفید درست شده.کلاً همینی.چندتا لباس برمیداری.تو کشوهای دیگت کرمای شب و روز ضد آفتابتو بر میداری.ولی از هیچ کدوم استفاده نمیکنی.بس که خودخواهی!فکر میکنی به اینجور چیزا نیازی نداری.خنگی.خنگ!</span><br />
<span style="color: #ffd966;">فکر میکنی موهاتو بالا بزنی یا کج.بالا؟بالا.</span><br />
<span style="color: #ffd966;">مانتوطوسیتو میپوشی،میخوای بری بیرون،حس میکنی یه چیزی کمه.جوراب!مثل همیشه یادت رفته بود!</span><br />
<span style="color: #ffd966;">جورابو که پوشیدی،کیف گندت و پوشه کتاباتو برمیداری.بلیطت رو رو اپن جا میذاری،ولی میری بیرون از خونه.</span><br />
<span style="color: #ffd966;">-------------------------------------------------------------------------------</span><br />
<span style="color: #ffd966;">فردا شب خودم میرم مسافرت.خودم تنها.</span></div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-50136135125105420382010-11-16T13:02:00.000-08:002010-11-16T13:02:57.246-08:00p***s brain<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">مغزم پوسیده.مغزم پر سوراخه.اصلاً مغزم ذوب شده و هر موقع سرمو تکون میدم صدای یه بطری آب نصفه میده...<br />
سرم درد میکنه.</div>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-3534894858408644751.post-37135482218921762942010-11-15T12:17:00.001-08:002010-11-15T12:17:56.504-08:00u and i<span style="color: orange; font-family: "Courier New", Courier, monospace;">where ever u r not,i'll abandon there...</span>monomehttp://www.blogger.com/profile/00550469758469293111noreply@blogger.com3