حتی وقتی تو گوشم جیغ میزنه میگه به خودت بیا،صداشو نمیشنوم.من غیر از صداهای درهم و برهم که انگار دارن اونا هم محو میشن هیچی نمیشنوم."به خودت بیا" رو هم لب خونی کردم.
توی راهروئم.جلوم دست تکون میده.نمیبینمش.من همیشه حسش میکنم.با اینکه نمیخوام،یه لبخند کج و کوله میزنم به چیزی که پشت سرش میبینم.خودم.چه جالب که خودم رو روبه روم بدون آینه میبینم
من شعورم رو از دست میدم.توی یه دنیای سیاه سفید غرق میشم.بین خودم و مردم فاصله میندازم.دیواری بینمون میکشم که باید از لحاظ دوام توی رکوردای گینس ثبت شه
"من شعورم رو از دست میدم.توی یه دنیای سیاه سفید غرق میشم."
ReplyDeleteطعم خوبی داره
خیلی دوسش داشتم
ReplyDelete