Tuesday, November 16, 2010

go to hell

سویشرت مشکیتو میپوشی.یه سویشرت نازکه و تنگ.روش یه تاپ تیره میپوشی.تو همیشه همینطوری تیپ میزنی.اجق وجق.بیریخت.ولی خیلی دوس داری همین تیپو.جین خاکستری لوله تفنگیتو به زور میکنی پات-تازگیا چاق شدی یه کم.کیف بزرگیرو برمیداری و میری سمت دراورت.کشوهارو میکشی بیرون.با کله میری تو لباسات دنبال اون بلیزی میگردی که طرحای عجیب غریب داشتو مارک طلاییش بعد چندبار شستن شد نقره ای.تو طبیعتاً یه جوری هستی که نباید هیچ رنگ روحداری تو زندگیت باشه.زندگیت با کم و زیاد کردن رنگ مشکی از سفید درست شده.کلاً همینی.چندتا لباس برمیداری.تو کشوهای دیگت کرمای شب و روز ضد آفتابتو بر میداری.ولی از هیچ کدوم استفاده نمیکنی.بس که خودخواهی!فکر میکنی به اینجور چیزا نیازی نداری.خنگی.خنگ!
فکر میکنی موهاتو بالا بزنی یا کج.بالا؟بالا.
مانتوطوسیتو میپوشی،میخوای بری  بیرون،حس میکنی یه چیزی کمه.جوراب!مثل همیشه یادت رفته بود!
جورابو که پوشیدی،کیف گندت و پوشه کتاباتو برمیداری.بلیطت رو رو اپن جا میذاری،ولی میری بیرون از خونه.
-------------------------------------------------------------------------------
فردا شب خودم میرم مسافرت.خودم تنها.

p***s brain

مغزم پوسیده.مغزم پر سوراخه.اصلاً مغزم ذوب شده و هر موقع سرمو تکون میدم صدای یه بطری آب نصفه میده...
سرم درد میکنه.

Monday, November 15, 2010