Friday, December 31, 2010

lovely day

کم کم داره خوب میشه.کرم خوردگی مغزمو میگم.کمتر دارم به چیزای بد فک میکنم.
میدونی؟اولش سخت بود.رفع کرم خوردگی مغزمو میگم.کرما با همه ی وجود لجن مال ایکبیریشون به باقیمونده ی مغزم چسبیده بودن.هنوزم میجوئیدنش!مغزمو میگم.
ولی دونه دونه کندمشون.کرمارو میگم.
چه دردی داش!جای دندوناشون موقه کندن و بعدشو میگم.دندونای کوچولوی گوگولیشون تو بافت نرم مغزم گیر کرده بود.
امروز جای آخرین گاز گرفتگی کرما خوب شد.
مغزمو در میارم،میذارم تو یه ظرف وکیوم.ازینا که توی ماکروفرم میشه استفادشون کرد.بعد درشو میبندمو وکیومش میکنم.مغزمو میگم.این طوری دیگه کرم نمیزنه.مغزمو میگم.خدا کنه کرما توش تخم نذاشته باشن.و گرنه به ---م قسم هیچ وخ خوب نمیشه.باقیمونده مغزمو میگم.

Sunday, December 26, 2010

christmas

من میخوام اون تخت چند سال دیگرو با هم ترجمه کنیم.
قاطی شد خواسته هام.
منظورم اینه که میخوام تو اون تخت با هم بخوابیم.
اون درخت کریسمس چندسال دیگرو با هم تزئین کنیم.
اون کتابارم با هم ترجمه کنیم.
شد تینیج دریم.